نمی‌دانم نوشتن و به اشتراک گذاشتن احوالات کار خوب و درستی است یا نه؟! حداقل در مورد "خودم" نمی‌دانم...

گفته بودم یک وبلاگ بی‌نام و نشان ساخته بودم که هر چه بد و بیراه و غر و غیبت و حرص و جوش دارم آنجا بنویسم و به فکرهایم نظم بدهم؟ بله... این کار را کردم...

وای حالا آنجا هم خواننده‌های ثابت پیدا کرده! خب آن‌ها من را نمی‌شناسند اما من که تاثیر کامنت‌ها و حضورشان را حس می‌کنم. می‌خواستم تلخی‌های دنیای خودم را پیش چشم کسی روی داریه نریزم؛ می‌خواستم قضاوت‌ اشتباهی را علنی نکنم، اما حالا که مخاطب‌های آنجا را می‌بینم که تک تک یادداشت‌ها را می‌خوانند عذاب وجدان پیدا کرده‌ام و باز ناخودآگاه خودم را سانسور می‌کنم.

این شد که با خودم فکر کردم اساساً اگر ننویسی، اگر در هیچ شبکه‌ی اجتماعی‌ای ننویسی بهتر نیست؟ اگر نوشتن‌هایت را بگذاری برای وقت کشف‌های زیبا بهتر نیست؟ اگر به ذهنت فرصت تحلیل و استدلال بیشتری بدهی بهتر نیست؟‌ اگر وقت مخاطب‌ت را فقط با خوبی‌ها بگیری احساس بهتری نداری؟

البته که هست... کاش از همان کودکی و نوجوانی این آتش درونم فروکش می‌کرد، اصلاً کاش آدمی این همه نیاز به معاشرت نداشت.

(در سرش خاطرات دوستانش را مرور می‌کند و لبخند می‌زند و آه می‌کشد...)