ظرف چند ساعت تمام فکرهای فلسفی و آرزوهای غمگنانه برای بیشتر لذت بردن از دنیا از سرم پرید...
میپرسید چه شد؟
زنجیرم نیست!! همین چند دقیقه پیش متوجه شدم زنجیر طلایم نیست و حالا نگرانم یک جایی در کوچه و خیابان افتاده و گم شده باشد، چون یادم نیست خودم بازش کرده باشم... زنجیر محکمی هم بود که! بعید است پاره شده باشد یا قفلش باز شده باشد! کجاست؟؟؟
بله
به این ترتیب آن آدمی که در پست قبل دنبال استاد فلسفه میگشت، میبینید که بیتاب شده و میخواهد نصفه شبی خانواده را از خواب بیدار کند. و در جا نذر کرده تا زنجیرش پیدا شود، اصلاً هم دوست ندارد کسی با نگاهی فلسفی بهش بگوید دست از تعلقات دنیا بکش!
پینوشت: پیدا شد! هدف...